بزرگ آقای سینمای ایران از کودکی تا امروز
استاد علی نصیریان نیازی به تعریف و تمجید ندارند چرا که ایشان تاریخ زنده هنر ایرانزمین هستند. علاقه ایشان به هنر و بازیگری از همان دوران کودکی و نوجوانی شکل گرفت و تا به امروز این عشق و علاقه در ایشان وجود دارد و هنوز هم با عشق به کار بازیگری مشغول هستند.
تئاتر، سینما و تلویزیون همگی مدیون حضور اساتیدی مانند ایشان هستند و اگر امروزه بازیگران جوان به راحتی در این فضا مشغول فعالیت هستند، قطعا به دلیل تلاشهای بیوقفه بزرگانی همچون علی نصیریان در این عرصه بوده است. نکته جالب درباره ایشان و اکثر همنسلانش این است که آنها با وجود امکانات اندک، نهتنها با علاقه و به شکل عملی، بلکه به شکل علمی و آکادمیک نیز بازیگری را آموختهاند و با آداب این حرفه کاملا آشنا هستند. چند وقتیست شاهد بازی ایشان در سریال پرمخاطب "شهرزاد" هستیم که باز هم نقشی خاص و ویژه از ایشان در این کار رقم خورده است.
سه علت اساسی حضور
بیشک هر بازیگری برای انتخاب کارهایی که به او پیشنهاد میشود یکسری عناصر را در نظر میگیرد اما همه آنها در چند مورد اشتراک نظر دارند که کارگردان، خود نقش و کل متن در راس این دلایل هستند. من خودم با همین ویژگیهاست که میپذیرم در کاری حضور داشته باشم یا نه و در تمام این سالها همین موارد برایم مهم بودهاند و قطعا سریال "شهرزاد" هم تمام این فاکتورها را داشته است.
پازل موفقیت شهرزاد
در اینکه حسن فتحی خوب میداند چگونه قصهاش را روایت کند که مورد توجه مردم واقع شود شکی وجود ندارد. البته بخشی از موفقیت هر کار در آدمهایی است که در آن پروژه دور هم جمع میشوند. این باعث بالا رفتن کیفیت کار میشود و "شهرزاد" این ویژگی را داشت که محصولی در نهایت با کیفیت به مردم بدهد. مردم باهوش هستند و خوراک خوب را به خوبی میفهمند. نمیتوان گفت "شهرزاد" شانسی نزد مردم موفق شده است. وقتی پازلهای کاری درست چیده شوند، حتما هم موفقیت حاصل میشود.
عشق در بستر تاریخ
نوع روایت شهرزاد مسیر و شکل جذابی دارد. یک ماجرای عاشقانه در بستری از اتفاقات تاریخی مستند که بیننده را با خودش همراه میکند. روایتهای عاشقانه در شرایط دشوار همیشه جذاب هستند. حالا کارگردان برای گفتن آن از یک سری عناصر مهم و درست استفاده کرده که زمان روی دادن ماجرا یکی از آنهاست.
داستان من و بزرگ آقا
خیلی به این موضوع نگاه نمیکردم که این نقش، نقش منفی قصه باشد یا خیر. بیشتر به این نگاه میکردم که این نقش را متفاوت از کارهای قبلیام بازی کنم چرا که "بزرگ آقا" ویژگیهای خاصی داشت که برایم بسیار جذاب بود. او قدرت و ثروت داشت و همین موارد او را مقتدر کرده بود ولی آدمی بود که برای زندگیاش تلاش هم کرده بود و جسارت و شهامت هم داشت و من اینها را در کنار هم دوست داشتم.
شاهد یک روایت تاریخی
من متولد 1313 هستم. به نوعی دورهای را که ماجرای سریال شهرزاد در آن میگذرد به خوبی به چشم دیدهام و در آن روزها یک نوجوان بودم. به هر حال داستان شهرزاد در سالهای دهه 30 میگذرد و یکجورهایی مرا به دوران نوجوانی خودم و آن سالهای مهم و حساس تاریخی برگرداند. البته من هرگز اهل سیاست نبودم و علاقه اصلی من همواره بازیگری بود.
خارج از قاب کوچک
در روزهایی که تلویزیون ما برای رقابت با فضای شبکههای ماهوارهای نیازمند حضور آدمهای حرفهای و کارهای خاص است، سریالهای خوبی مانند شهرزاد خارج از قاب تلویزیون ساخته میشوند. خب بهتر است که چنین کارهایی در مدیوم تلویزیون ساخته شوند تا عده بیشتری به تماشای آن بنشینند. درست است که در پخش خانگی هم کار دیده میشود اما قطعا قابل مقایسه با وسعت و گستردگی مخاطب تلویزیون نیست.
پیچیدگی به سادگی
من از پیچیده کردن نقش در اجرا خوشم نمیآید. به نظرم یک نقش خوب که در فیلمنامه درست پرداخت شده باشد و کارگردان هم درک درستی از ارائه و نمایش آن داشته باشد، باید توسط بازیگر به درستترین شکل ممکن اجرا شود اما این درست بودن به معنای سخت کردن کار نیست. من خودم شاید با سختی به نقش نزدیک شوم اما آن را طوری ساده بازی میکنم که مخاطب در عین سادگی، عمق شخصیت را درک کند و بپذیرد.
گردتر بخواب هنرمند
یک چیزی در مورد کار ما وجود دارد و اینکه ما نسبت به آنچه از ما پخش میشود، مسوولیت داریم؛ به همین علت گاهی باید بر خواستههای مادی خودمان سرپوش بگذاریم تا به خاطر پول و شرایط مالی تن به هر کاری ندهیم. البته هر کسی در کارش باید این اصل را مورد توجه قرار دهد اما در کار ما نمود بیشتری دارد. برای همین من اصراری ندارم که حتما فلان تعداد کار را انجام دهم. منتظر کار خوب که مورد نظر خودم باشد، میمانم و در هر پروژهای نمیروم. فوقش این است که گردتر میخوابم.
درک ظواهر شهرت
بین شهرت و نخوت رابطه نزدیکی است که باید به درستی این فاصله را زیاد کرد و آنها را از هم دور نگه داشت. شهرت میتواند شما را وارد دنیای تازهای کند که اگر در این مسیر تازه درک خوبی از خودتان، واقعیتها و البته عواقب آن نداشته باشید، به بیراهه میروید. هنرمند لازم است که خودش اول از همه خوب و بد کارش را بداند و بشناسد و درگیر ظواهر و فریبهایی که شهرت میتواند به همراه داشته باشد، نشود. این خودشناسی باعث میشود که در دام غرور نیفتید و شرایط را سنجیدهتر و واقعیتر ببینید. ما گاهی ممکن است یادمان برود که ما را به خاطر کارمان دوست دارند؛ پس باید به مخاطب احترام بگذاریم.
اعتماد به جوانترها
من همیشه به تربیت کردن بازیگر مناسبی که متناسب با نیاز حال سینما و تلویزیون باشد معتقد بودهام. قرار نیست همیشه فقط یکسری نام تکراری را دنبال کارها بکشیم و بگوییم که هنرمند فقط همانها هستند و جدیدیها چیزی برای عرضه ندارند. اتفاقا بشخصه بازیگرهای مستعد و خوبی در این سالها دیدهام که باعث امیدواری است و خیال آدم راحت میشود که آینده هنر کشورمان بیپشتوانه نمیماند. خوب است که این چهرهها را پیدا کنیم و به آنها اعتماد داشته باشیم و حمایت خودمان را از آنها دریغ نکنیم.
هدر دادن استعداد
سالهاست با یک بلای تکراری روبهرو هستیم که هنوز برایش فکری نکردهایم. به تواناییهایی که وجود دارد اهمیتی نمیدهیم و مراقب سرمایهها و استعدادهایی که در کشورمان داریم، نیستیم. پتانسیلهای بالای قصهگویی آن هم از دل جامعه و حرفهای بسیاری را که میشود زد ندید میگیریم و مدام از قصههای تکراری و نخنما استفاده میکنیم. راستش معتقدم خیلی آدمهای توانمند داریم که چون از آنها استفاده نمیکنیم، هدر میروند. گاهی استفاده نامناسب از یک استعداد، آن را نابود میکند.
حرف بد در قالب خوب
درست است که نمیتوان قاطعانه گفت تماشای کار بد، مخاطب را از مسیر درست برمیگرداند اما گاهی یک حرف نامناسب با چنان تزئیناتی به خورد مخاطب داده میشود که او را کمکم با خود همراه میکند. بخشی از تغییر نگاه و ذائقه مخاطب بر عهده هنرمندان است که آن را به مسیر درستی هدایت کنند. ما باید کارهایی بسازیم که نیاز روز جامعه و منطبق بر شرایط جامعه خودمان و بافت فرهنگی خودمان است و باید در مورد فرهنگسازی درست و اصولی هزینه کنیم.
دور شدن از مسیر
امروزه کمی دچار تناقض و دوری از هدف اولیه هستیم. زمانیکه من و خیلیها که با من بودند کار را شروع کردیم، هدف ما کار خوب کردن و تلاش برای ساختن و خلق هنری ماندنی بود. در حال حاضر نگاه به این حوزه بیشتر مادی و بیزینسی است. البته نمیتوان منکر اهمیت بازگشت سرمایه در صنعت پرهزینه سینما شد اما متاسفانه رنگ و لعاب کار و ظواهری مانند شهرت به اصل ماجرای هنر غلبه کرده و آن را از مسیری که باید باشد، دور کرده است. الان بچههای جدید بعضا هنر را با بخش اخلاقی آن دنبال نمیکنند. منظورم اخلاق حرفهای این کار است. اینکه به کاری که میکنی چقدر احترام میگذاری یا جایگاه فرهنگ را در کار خود کجا میبینی.
تقلید از تعزیهها
من در محله شاپور تهران رشد کردم. دوره ما پر بود از نقالی در قهوهخانهها و تعزیه در تکایا ... البته به خاطر بافت سنتی و سابقه مذهبی خانواده، همراه پدرم زیاد به مراسم تعزیه میرفتم و همان فضا مرا به بازیگری علاقهمند کرد. گاهی همانهایی را که در تعزیه دیده بودم در خانه اجرا میکردم و احساس میکردم که این کار و تقلید کردن آن بازیها چقدر حالم را خوب میکند. یکجورهایی برای خودم تمرین بازیگری میکردم و چون به آن علاقه داشتم و نوع بازی تعزیه را از نزدیک میدیدم، بیشتر دوست داشتم این کار را انجام دهم.
با مشایخی و انتظامی
اواسط دبیرستان بود که خواستم جدیتر به این علاقه بپردازم و همراه یکی از دوستانم برای بازی در تئاتر اقدام کردم. بعد از مدتی هم با چند دوست دیگر در دبیرستان، یک گروه نمایش راه انداختیم که شاید جالب باشد بدانید که وقتی کارمان کمی رونق گرفت افرادی مانند جمشید مشایخی و عزتالله انتظامی هم به ما ملحق شدند و کارهای زیاد و خوبی را با هم اجرا کردیم.
از نمایش تا سینما
در سال 42 بود که نمایشی به نام "گاو" را که از نوشتههای غلامحسین ساعدی بود در تلویزیون به صورت زنده اجرا کردیم که چند سال بعد غلامحسین ساعدی گفت داریوش مهرجویی مشغول نگارش فیلمنامهای با همین موضوع و همین نام است و میخواهد کاری جدید در سینما بسازد و گروه ما برای بازی در این فیلم سینمایی دعوت شد و فیلم سینمایی "گاو" شکل گرفت. من آن زمان 34 سال سن داشتم و جالب است که برای این فیلم نه قراردادی داشتیم و نه دستمزدی گرفتیم!
کارگردانی برای تلویزیون
راستش تلویزیون به شناختهشدن من کمک زیادی کرد. خب از ما بچههای تئاتری زیاد در کار سینما استفاده نمیشد. من بعد از مدتی جذب اداره هنرهای نمایشی شدم و به استخدام آنجا درآمدم. در همان سالها تلویزیون خصوصی ایران هم تاسیس شد و من نمایشهای زیادی را در تلویزیون کار کردم که مرا برای عده بیشتری از مردم شناساند. البته بخشی از آن کارها را کارگردانی میکردم و همیشه فقط بازیگر نبودم. یک بار هم فیلمنامهنویسی را تجربه کردم که نتیجهاش "آقای هالو" شد.
رمان خارجی و شعر ایرانی
بخشی از رشد اندیشه و بزرگ شدن روح آدمی در مطالعه اتفاق میافتد. این عادت خوب کتابخوانی باید در ما ریشهدار شود. من عاشق خواندن کتاب هستم و خودم را در آن محدود نمیکنم. همیشه هم فرصت برای مطالعه میگذارم و نمیگویم وقتش نیست. این ما هستیم که ترجیح میدهیم از وقتمان چطور استفاده کنیم. کتابهای عرفانی را دوست دارم و به ویژه اشعار شاعران کلاسیک را به شدت دنبال میکنم. ایرانی و خارجی هم برایم فرقی ندارد، رمان خوبی گیر بیاورم حتما میخوانم.
فیلم در خانه، امضا در بیرون
سینما رفتن ما هم برای خودش حکایت دارد و کار راحتی نیست. با اینکه دوست دارم در سینما فیلم ببینم اما گاهی آنقدر باید با عکس و امضا همراه شویم که دیگر شاید حتی آن راحتی خیال را از دست بدهیم. مردم محبت دارند و باید به محبت مردم درست پاسخ داد. بنابراین دوست ندارم نه از این بیفتم و نه از آن. ترجیح میدهم فیلمها را تهیه کنم و در خانه تماشا کنم. در مورد نمایشها هم اگر جایی برای کاری دعوتم کنند میروم.
بازنشستگی بهموقع
همان اوایل انقلاب بازنشسته شدم و در همان ایام برای کار در سریال "سربداران" دعوت به کار شدم که یکی از اولین مجموعههای تاریخی آن سالها بود که البته با استقبال خوبی هم مواجه شد. بعد هم نوبت به "هزاردستان" رسید که یکی از خاطرهانگیزترین کارهایی است که در تمام این سالها بازی کردم. آنها کارهای سنگین و طولانیمدتی بودند و وقت و انرژی زیادی از همه میگرفتند و حس میکنم بازنشستگی آن ایام من به موقع بود!
مرز مهمی به نام تفکر
اهل مرزبندی سینما و تلویزیون و تئاتر نیستم. هر کدام فضای خودش را دارد و البته اگر در هر کدام از آنها اندیشه باشد، حتما کار خوبی ساخته میشود. اصلا ذات هنر برای خلق و پرورش تفکر و اندیشه است. بدون اینکه سرگرمی خالی میشود. در هر عرصه هنر باید رشد کند و مهم در مرزبندی وجود اندیشه و تفکر پشت ساخت اثر در آن عرصه است؛ حالا میخواهد در قاب تلویزیون باشد یا روی صحنه نمایش.
سهم شرایط در رضایت
چیزی به اسم رضایت فردی وجود ندارد. یعنی اگر کسی صددرصد از خودش راضی باشد، دیگر دنبال بهتر شدن نخواهد بود و در کار هنر بهتر شدن، مرزی ندارد. شاید دیگران از کار ما رضایت داشته باشند که این باعث ترغیب و تشویق است اما خودم از کارم رضایت کاملی ندارم و در حد کارهایی که انجام دادم همهچیز را نسبی میبینم. به هر حال گاهی ممکن است انتخابی در کارنامه آدم باشد که شرایط پشت آن انتخاب باعث شده باشد به کاری ورود پیدا کند که مورد خواست قلبی عمیق خودش نباشد. وقتی قرار است تامین زندگی را در این کار دنبال کنید، باید بپذیرید گاهی هم اشتباهی ناخواسته یا خودخواسته وجود دارد.
دانش مقدم بر تجربه
به نظرم هر چیزی را باید علمی دنبال کرد و در کنار آن به شکل عملی هم تجربه کرد. این را که از اول به شکل تجربی وارد بازیگری شویم نمیپسندم. بازیگری در کنار هنر بودن یک علم است که نیاز به فهم اولیه دارد و باید چارچوبهای آکادمیک آن را دانست. در کنارش کلی مطالعه به هر شکل از ملزومات است. اما همه اینها باید از مجرای درستش اتفاق بیفتد. باید بازیگر به سینما وارد شود و تجربه کسب کند نه اینکه فرد وارد شود و به تجربه بازیگر شود.
انتخابهای موسیقی من
موسیقی جزو تفریحات من نیست بلکه جزو علائق من است اما نه به اندازه مطالعه. من وقتم را با اینترنت و تلفن همراه سپری نمیکنم. در عوض سفر میروم، میخوانم و موسیقی گوش میدهم؛ البته به شرطی که سر کار نباشم. عاشق موسیقی ایرانی هستم و به خصوص با نوعآوری در دستگاههای ایرانی موافقم. موسیقی ایرانی، مقامی، محلی و موسیقی مختلف ایران خیلی برایم جذاب است.
دوری من از موبایل
زیاد اهل استفاده از موبایل نیستم. در واقع زمانهایی که سر کار هستم، معمولا روی کارم تمرکز میکنم و از موبایل استفاده نمیکنم و زمانهایی هم که در خانه هستم یا مشغول استراحت هستم یا در حال مطالعه که باز هم ترجیح میدهم این فضا را با استفاده از موبایل خراب نکنم و شاید استفاده ما از تلفن در حد تماس با فرزندانم در خارج از کشور باشد. ولی این روزها میبینم که چقدر استفاده از این وسیله زیاد شده و اصلا به شکل یک اعتیاد در آمده است!
خداحافظی با آرامش دیروز
اقلیم روی همهچیز ما چه فیزیکی و چه روحی و روانی تاثیر میگذارد. قطعا زندگی فردی که در کلانشهری مانند تهران با کلی آلودگی صوتی و محیطی و حتی تصویری است، قابل قیاس با کسی که در آرامش طبیعت مثلا یک روستا زندگی میکند، نیست. این فضا حتی ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ما را تحت تاثیر قرار میدهد. در نزدیکی و دوری آدمها از هم، در نگاه آدمها به روابط، عشق، سلامتی، شادی و رضایت از زندگی و هم نقش دارد. درست است که امکانات حالا بیشتر شده اما به هر حال چیزهایی را هم از دست دادهایم. در حال حاضر آرامش کمتر شده اما زندگی راحتتر شده است.
دوری من از بدیها
سعی کردم در طول دوران زندگیام مسائل و آداب زیادی را رعایت کنم و خودم را از بدیها و هرچیزی که میتوانست به من آسیب بزند، دور کردم. درواقع از همان ابتدای جوانی این حس و این تفکر را در خودم نهادینه کردم که هرچه از بدیها دور شوم، میتوانم زندگی بهتر، سالمتر و راحتتری داشته باشم. همیشه سعی کردم درست زندگی کنم و حرفهای کار کنم.
برگرفته از: برترین ها