حیاطهایی که به پشتبام رفتند ...
حالا که همه آپارتماننشین شدهاند، جای خالی حیاط های پر از گل و بوته و درخت و حوضچههای کوچک پر از ماهیهای قرمز بیشتر به چشم میآید، اما زمین تهران هشت میلیونی، دیگر جایی برای این نوستالژیها ندارد. حالا در همان حیاطها هم به جای سروهای نقرهای، آسمان خراش کاشتهاند، تمام شد و رفت!
اما نیاز آدمها به سرسبزی و بوی خاک نمخورده تمامی ندارد، بعضیها وسعشان به یک گلدان شمعدانی که از سقف بالکن آویزان کنند، میرسد و همه آرزوها و خاطرات حیاط های بزرگ قدیمی را در همان گلدان شمعدانی جا میکنند، بعضیها هم اقبال بلندتر یا شانس بیشتری دارند، همانطور که خودشان از "طبقه"ها بالا رفتهاند و روی سقف آپارتمانها ویلا ساختهاند، باغ گلشان را هم بالا بردهاند تا پنجرهها را که باز میکنند جلوهای از سرسبزی و زیبایی و آسمان باز در برابرشان باشد. خلاف داستان مردی که در طبقه آخر ساختمان اجارهای "اجاره نشینها" زندگی میکرد، این باغهای روی پشتبام قرار نیست سقفی را روی سر کسی خراب کنند؛ زیرسازیشان به سرعت انجام میشود و فرقی نمیکند که آپارتمان چندساله باشد، یا جنس سازهاش چه باشد، فقط کافیست بتوانید هزینهاش را پرداخت کنید تا باغ گل را برایتان روی پشتبام بسازند؛ تا آن طور که خانم صاحب یکی از این«باغچه سقفی»ها میگوید: «بنشینم کنار این گلها و درختها، به کوههای لواسان نگاه کنم.» این داستان بالا کشیدن حیاط تا پشتبام آپارتمانهاست، «بامباغ» یا همان «روف گاردن»، جایی که کسی "مشرف" به آنها نباشد و آسمان باشد؛ داستان زیرسازی سقفهای چند صد متری و دکور کردنشان برای مهمانیها و آرام گرفتن بعد از روزهای پر تنش، برای پر کردن جای خالی همان حیاط های پر از گل و بوته و حوضچههای پر از ماهیهای قرمز.