این کارها را متوقف کنید تا همیشه شاد بمانید
کم میخندید؛ احساس تنهایی میکنید؛ از رابطهی خود با خانواده، همکاران و کارمندانتان ناراضی هستید؛ همهچیز دارید و انگار هیچچیز ندارید؛ در یک کلام و آنطور که باید "شاد نیستید".
اما آیا تاکنون به این فکر کردهاید که چرا شادی، خنده و رضایت در زندگی روزمرهی شما کم است؟ منبع این غم شما هستید یا دیگران؟ شاید بیرون از شما، در خانه، خیابان، محل کار و تحصیل یا هرجای دیگر این دنیا، هیچچیز سر جای خودش نباشد اما این خودِ شما هستید که احساس شادی را در خود از بین میبرید. برای ترک کردن این ۱۰ کار تمرین کنید تا شادی را دوباره بازیابید.
همه اشتباه میکنند؛ کارمندانتان انتظارات شما را برآورده نمیکنند؛ فروشندگان، اجناس را به موقع تحویل نمیدهند؛ خلاصه همه کاری میکنند که شما مدام به خاطر اشتباهات پیشآمده آنها را سرزنش کنید. اما شاید شما هم باید سرزنش شوید!
به این فکر کردهاید که شاید آموزشهای شما مناسب نبوده باشد؟ شاید انتظارات زیادی داشتهاید و خواستهاید که خیلی زود برآورده شوند؟ پذیرفتن مسئولیت یک اشتباه در بیشتر مواقع نشان از توانمندی شما دارد. این مسئولیتپذیری سبب میشود که برای کارهای بعدی تمرکز بیشتری داشته باشید تا همهچیز بهتر و هوشمندانهتر پیش رود؛ چیزی که شما را شادتر خواهد کرد.
هیچکس شما را به خاطر لباسها، ماشین، املاک، مقام و آنچه بهدست آوردهاید، دوست ندارد. ممکن است مردم اینها را دوست داشته باشند اما این به معنی دوستداشتن شما نیست! شاید اینگونه تظاهر کنند که شما را دوست دارند اما این دوستداشتن کاملاً سطحی و غیرواقعی است و رابطهای که بر این اساس شکل بگیرد یک رابطهی واقعی نیست.
رابطههای واقعی شما را شادتر میکنند و این رابطهها تنها زمانی شکل میگیرد که تظاهر را کنار بگذارید و سعی کنید خودتان باشید.
وقتی میترسید یا احساس ناامنی میکنید، سعی میکنید هرآنچه در اختیار دارید را محکم نگه دارید! حتی اگر بدانید این نگه داشتن و وابستگی برای شما خوب نیست.
نگه داشتن چیزی که شما تنها فکر میکنید به آن نیاز دارید، شما را شاد نمیکند. آن را رها کنید تا بتوانید برای چیزهایی که دوست دارید به دست بیاورید تلاش کنید. "تلاش" کمک میکند که حس بهتری نسبت به خود به دست بیاورید و شاد باشید.
قطع کردن حرف دیگران ممکن است به روش درستی انجام شود و بیادبانه نباشد اما وقتی حرف کسی را قطع میکنید، غیر مستقیم به او گفتهاید:"به تو گوش نمیکنم و بر اساس آنچه خودم تشخیص میدهم تصمیم خواهم گرفت."
میخواهید مردم شما را دوست داشته باشند؟ به حرفهای آنها گوش کنید. روی چیزی که میگویند تمرکز کنید و سؤال بپرسید تا مطمئن شوند که شما فهمیدهاید چه میگویند. آنها به همین دلیل عاشق شما خواهند شد و شما عاشق احساسی که پیدا میکنید خواهید شد.
جملات شما قدرت دارند، بهویژه روی خود شما. غر زدن دربارهی مشکلاتتان به شما بدترین احساس را خواهد داد. اگر چیزی اشتباه است، زمان را با شکایت کردن هدر ندهید. تلاش خود را بر روی ساختن یک موقعیت بهتر متمرکز کنید. دربارهی مشکلات حرف نزنید، دراینباره حرف بزنید که چطور میتوان آنها را حل کرد.
در مورد دوستانتان نیز همین سیاست را در پیش بگیرید. دوستان تنها شانهای برای گریهکردن نیستند؛ آنها به یکدیگر کمک میکنند تا زندگی بهتری داشته باشند.
درست است! شما رئیس هستید؛ غول صنعت هستید و دنیا را سر انگشتتان میچرخانید! اما چیزی که باید برای کنترل آن تلاش کنید خودتان هستید! اینکه مدام برای کنترل و هدایت اطرافیان تلاش میکنید یعنی شما، اهدافتان، رویاهاتان و عقایدتان از آنها اهمیت بیشتری دارید.
کنترل دیگران به یک نیرویی شبیه به ترس یا فشار نیاز دارد که در نهایت احساس خوبی به شما نخواهد داد. بهجای کنترلکردن، افرادی را بیابید که با شما هممسیر هستند. آنها سختتر کار خواهند کرد، لذت بیشتری به شما خواهند داد و روابط شخصی و کاری بهتری خواهند ساخت؛ همهی چیزهایی که با آنها شادتر خواهید بود.
شما تحصیلات بیشتری دارید؛ باتجربهتر هستید و چند پیراهن بیشتر از اطرافیان پاره کردهاید؛ اما این به معنی باهوشتربودن، بهتر بودن یا روشفنکربودن شما نیست. این ویژگیها درنهایت شما را تک و بیهمتا ساختهاند، اما این شما هستید و نه دیگران!
افراد متفاوت هستند؛ نه بهتر و نه بدتر از یکدیگر، آنها فقط متفاوت هستند. اگر به جای دیدن کاستیها، تفاوتها را درک کنید، خود و مردم را به شکل بهتری خواهید دید.
انتقاد، یک برادر دوقلو به نام "موعظه" دارد؛ برادرهایی با یک پدر به نام "قضاوت"! موعظه کردن دقیقاً به این معنی است که دیگران هیچچیز نمیدانند و آنچا شما میدانید درست است. وقتی که شما با قاطعیت بیش از اندازه سخن میگویید مردم تنها شما را میشنوند، گوش نمیکنند. همین چیزهای کوچک باعث میشود که احساس شادی کمتری کنید.
گذشته ارزشمند است و کتمان آن امری اجتناب ناپذیر است. اما باید از اشتباهات خود و دیگران در گذشته درس بگیرید و سپس اجازه بدهید زمان پیش برود. وقتی اتفاق بدی برای شما میافتد، به این چشم به آن بنگرید که شانسی برای یادگرفتن برای شما پیش آمده است و پیشامدهای بد دیگران را نیز فرصتی برای مهربانی، بخشش و درک بدانید.
آنچه در گذشتهی شما اتفاق افتاده است تنها شما را داناتر کرده است و ضرورتاً تعریف شخصیت شما نیست. بنابراین آن را فراموش کنید و پیش بروید.
همهی ما میترسیم؛ از چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد و یا نیفتد؛ از آنهایی که میتوانیم تغییر دهیم و آنهایی که نمیتوانیم؛ از چیزهایی که میتوانیم انجام دهیم و آنها که نمیتوانیم و در نهایت از قضاوت دیگران دربارهی خودمان. بهتر است برای رسیدن به یک تصمیم درست کمی بیشتر تأمل کنیم و برای یافتن جایگزینهای مناسب بیشتر تحقیق کنیم.
ما روزها، هفتهها، ماهها و سالهای زیادی را پشت سر گذاشتهایم و به رویاهای خود رسیدهایم، نباید اجازه دهیم که ترسها ما را به عقب برانند. هرچیزی که برای آن برنامهریزی کردهاید، هرچیزی که برای آن تخیل کردهاید، هر چیزی که رویای آن را دیدهاید، از امروز آغاز خواهند شد. اگر میخواهید که یک کسبوکار داشته باشید، شغل خود را تغییر دهید، و یا یک بازار هدف جدید را توسعه دهید، اولین قدم را بردارید.
ترس را کنار بگذارید و شروع کنید. امــــــــروز گرانبهاترین دارایی شماست و تنها چیزی است که شما باید واقعا از هدر رفتن آن بترسید.