آدمهایی که حتماً باید با آنها همسفر شوید
فصل تابستان است و تعطیلات و هیچ چیز مثل یک سفر دلچسب حال نمی دهد. حتماً به گوشتان خورده که از قدیم میگفتند هر کسی را باید در سفر شناخت. اما الان دوره زمانه طوری شده است که باید افراد را قبل از سفر بشناسید تا مسافرت زهرمارتان نشود. بخش عمدهای از خوش گذشتن در مسافرتها به این بستگی دارد که با چه کسی همسفر میشوید. با ما باشید تا خصوصیات آدمهای خوشسفر را برایتان ذکر کنیم.
اگر با چنین فردی همسفر شوید هیچوقت گم و گور نمیشوید. انگار که رادار ماهوارهای به خودشان بسته باشند همه جا را حفظ هستند. اگر یکبار به جایی بروند دفعه بعد تمام مختصات آنجا به خاطرشان میماند. بازار سرپوشیده کجاست؟ پمپبنزین کجاست؟ نزدیکترین توالت عمومی کجاست؟ به طُرفهالعینی همه این جاها را پیدا میکنند. با این آدم که باشید خیالتان راحت است که اگر وسط جنگل هم ولتان کنند، طرف با دنبال کردن ستارهها و بو کردن جهت باد و لیس زدن پِهِن گراز و آویزان شدن از درختان هم که شده، بالاخره شما را به سر منزل مقصود میرساند.
یکی از اهداف مسافرت رفتن این است که موقعیتی جور شود تا آدم بتواند چیزهای جدیدی را تجربه کند. اگر با فردی که رد داده همسفر شوید و بتوانید از زیر دستش جان سالم به در ببرید، داستانی برای تعریف کردن برای نوههایتان خواهید داشت. شاید اگر به خودتان بود آنقدر پاستوریزه و هموژنیزه بودید که صد سال سیاه جرأت نمیکردید سوار رولرکوستر دلهرهآور شهربازی شوید، از ارتفاع ۱۰۰ متری بانجی جامپینگ کنید، پشت گردن فیل بنشینید یا اینکه با شلوار کردی از بالکن طبقه سوم هتل به داخل استخر مجاور شیرجه بزنید! اما اگر با یک فرد کله خر همسفر باشید احتمالاً کاری با شما میکند که قلبتان به داخل جورابتان سقوط کند و همیشه یادتان بماند که کجا رفتید و چه کار کردید. هر کسی هم که دنبال هیجان نیست میتواند داخل خانه دراز بکشد و پایش را به دیوار بزند و با کِش شلوارش آهنگ "موشولینا کوشن اینا…" را بزند.
اگر یکبار با افرادی به مسافرت بروید که غذا را فقط به قصد خواباندن قار و قور شکم میخورند، آنگاه تازه قدر افراد شکمو را میدانید. شکموها هیچ وقت اجازه نمیدهند به شکمشان بد بگذرد و همیشه اطلاعات کاملی درباره غذاهای شهرها و کشورهای مختلف دارند و مثلاً اگر با هم رفتید بمبئی چشم بسته میدانند که بهترین سمبوسهها را کدام گاری دورهگرد میفروشد. اگر خودتان به شهری بروید و منوی غذاهای محلی رستورانهایش را ببینید هیچ چیزی متوجه نخواهید شد. اما یک آدم شکمو میتواند تا حدود زیادی تشخیص دهد کدام غذاها بیشتر به ذائقه شما میچسبد و کدامش ارزش ریسک کردن دارد.
آدم آنقدر در زندگی روزمره نقشه میکشد و نقشههایش بهم میخورند که درهنگام مسافرت فقط دوست دارد هر کاری در لحظه دلش خواست را انجام بدهد. اما اگر در این راه زیاده روی کردید چه؟ ساعت ۱۱ شب است و کنار ساحل آتش درست کردهاید و تازه هوس کردید که سیب زمینی ذغالی بخورید. اگر این وسط هیچ کسی به فکر نباشد، احتمالاً همان موقعی که دارید پوسته سیاه روی سیب زمینی را میتراشید دریا جزر و مدش میگیرد و همه جا گل میشود و ماشینتان در گل و شل فرو میرود. حالا نصفه شبی باید بگردید دنبال نیسان آبی که شما را بکسل کند… اما رفیقتان که آدم عاقلی است نهایتاً ساعت ۱۰ یک سطل آب خالی میکند روی آتش و ساعت را نشانتان میدهد و میگوید که یالله جمع کنید.
البته عکاس که چه عرض کنیم، هر کسی که علاقه به این کار داشته باشد و برای خودش دوربین و لنز و سه پایه خریده باشد. عکاسها کسانی نیستند که سر زیلو را بگیرند، جوجهها را سیخ بکشند یا قلیان را بچاقانند و بچه را برای دستشویی سرپا بگیرند. در عوض، از شما در حال انجام دادن تمام این کارها عکسهای هنری میگیرند تا بعداً در گالری خودشان به نمایش بگذارند. به هر حال، داشتن عکاس اختصاصی کم چیزی نیست. عکسهایی که تار افتاده، نور قرمز لنز در چشمتان منعکس شده، کادرش خوب بسته نشده و نور خورشید در آن تنظیم نیست دیگر وارد آلبوم عکستان نمیشوند.
اهالی فرهنگ و ادب و هنر و تاریخ نیز از دیگر افراد خوشسفر به حساب میآیند. همه مسافرتها هم این نیست که بخواهید با ۱۸۰ تا سرعت در تونل تنگهزاغ دنده عقب بروید و سرتان را از پنجره بیرون بیاورید و جیغ بکشید یا اینکه با خرس در گونی کشتی بگیرید. بعضی وقتها هم شاید دلتان بخواهد متمدن باشید و تاریخچه ساخت فلان پُل یا فلان عمارت را بدانید. یا اصلاً وارد جایی شدهاید که افسانههای جالبی دارد و اگر آنها را نشنوید از رفتار مردم آنجا چیزی دستگیرتان نخواهد شد. چیزهای دیگری از قبیل اینکه سالن اُپرا کجاست، موزه لوور در کدام خیابان است و چه چیزهایی داخل آن است و اینکه روی مقبره اسپارتاکوس چه چیزی نوشته، مسئولیتش با این افراد است. خدا را چه دیدید، اگر این فرهنگ و هنریها با آن دیوانه هیجانیها مَچ شوند چه بسا سفری به سبک سفرهای سندباد و ایندیاناجونز در پی داشته باشید.
البته منظورمان از کماندو این نیست که با چاقوی ارتشی مین خنثی کند و سینه خیز برود تانک چپ کند. همینکه تاب را درست به درخت ببندد یا بلد باشد به صورت اصولی چایی صحرایی درست کند، یا اینکه حواسش باشد موقع گرفتن بلیط اتوبوس، صندلیهای روی چرخ را نگیرد و یا اگر مار کسی را نیش زد بلد باشد جای زخم را بمکد، کافی است. در کل، کماندوگری یعنی تمام فنونی که یک فرد بتواند به واسطه آنها با کمترین امکانات بهترین استفاده را از وقت خود ببرد.
آدمی که بومی منطقهای باشد یا زبان و آداب آنجا را فوت آب باشد خیلی همسفر خوبی خواهد بود. فکر کنید به جایی رفتهاید که میخواهید اتاق اجاره کنید؛ همانجا سه نفر دارند با زبان محلی با یکدیگر پچ پچ میکنند و شما به هیچ وجه نمیدانید که اینها چه قصدی از اینکارشان دارند. غذا را در رستوران خوردهاید و حالا که میخواهید بروید دستشویی باید ۱۰ دقیقه پانتومیمش را برای پیشخدمت بازی کنید تا راه موال را به شما نشان بدهد. اما اگر کسی را به همراه داشته باشید که بلد باشد به زبان محلیها صحبت کند زجر که نمیکشید هیچ، بلکه از طریق مترجمتان چیزهای بیشتری نیز درباره آن محل یاد میگیرید.
از نظر این افراد آیه نازل نشده که در موقع مسافرت باید الا و بلا، در هتل ۵ ستاره بخوابند و در هر وعدهی ناهار دوش کباب گوساله بخورند و یک تپه سوغاتی بخرند. این افراد دارای این قابلیت هستند که مقرون به صرفهترین کافهها، رستورانها و هتلهای گردشگری را پیدا کنند و پولشان را کیلویی خرج نکنند. اگر یکبار با چنین فردی به مسافرت بروید و مو به مو به حرفهایش گوش کنید متوجه میشوید که از کنار صرفهجوییهای او پول ۲ مسافرت دیگرتان هم در میآید. معمولاً افرادی که به صورت حرفهایتر مسافرت میکنند دارای این قابلیت هستند.
کسانی که سبک سفر میکنند طعمههای خوبی برای شما به شمار میروند چون دست و بال این افراد همیشه خالی است و وقتی از ماشین پیاده شوند میتوانند خیلی سریع کرایه را حساب کنند و چیزهایی نظیر سیخهای کباب و هندوانهها را از صندوق عقب در آورده، به زیر بغل بزنند و به مکان مورد نظرتان حمل کنند. در ماشین هم از دست بار و بندیل آنها در عذاب نیستید. تازه، گوشه کوله پشتی یا چمدانشان همیشه جای خالی دارند. بنابراین اگر در حین سفر سوغاتی یا چیز دیگری خریدید که در توبره خودتان جا نمیشد، میتوانید از این افراد خواهش کنید که آنرا در بند و بساط خود جاساز کنند تا بعداً ازشان تحویل بگیرید.